از دوران دبیرستان در باره عالم درون و عالم بیرون در پیش خودم سوال داشتم .
تا اینکه در ( مرحله اول ) روزی این شعر مولانا را خواندم :
ما درون را بنگریم و حال را نی برون را بنگریم و قال را
حالات روانی ما مانند غم . شادی . تعجب . هشیاری . عصیان . پذیرش .نفرت . تسلیم . غرور . حسادت . تواضع . خشم . ترس . در درون ما هستند شاید جلوه های بیرونی نیز داشته باشند . در مورد عالم بیرون نیز منظور آن چیزی که ابراز می شود یا گفته می شود .
مولوی میگوید اگر کسی بگوید ترا دوست دارم . فقط به گفته او توجه ندارم بلکه رفتار های دیگرش را نیز می بینم و جویا می شوم.
من شعر فوق را به دو جور دیگر در نظر گرفتم .
گه درون را بنگریم و حال را / گه برون را بنگریم و قال را
هم درون را بنگریم و حال را / هم برون را بنگریم و قال را
در (مرحله دوم ) جایی خواندم :
ویژگی های ظاهری شخص - مثل نام . نام خانوادگی
شهر تولد . سال تولد . عکس . تحصیلات . پدر و مادر . ثروت . ماشین . زبان .شکل و صفات ظاهری . بیرونی.
ویژگیهای باطنی . مثل . خوش اخلاقی - چرب زبانی - فریبکاری . تظاهر . استعداد - ظرفیت - توجه - ترس ها . نفرت ها . صفات درونی است .
در مرحله سوم جایی خواندم :
قوانین یک جامعه چون تصویب مجلس و پارلمان است و ملاحظات اجتماعی دارد . در واقع از لحاظ انسان قانون یک اجبار بیرونی است . مثلا ممنوعیت تردد اتوموبیل در مقابل چراغ قرمز یک قرارداد اجتماعی و بیرونی است .
اما قوانینی که بر وجود ما خصوصا تن ما حاکم است قوانینی درونی است . ما به اقتضای تن خویش نباید از بلندی سقوط کنیم . نباید در دریا بیفتیم - لطافت نسیم بر
لامسه - آفتاب داغ برپوست - تیزی سرما - بوی خوش - بوی بد - مزه ترش و شیرین و تلخ - تصاویر و مناظر زیبا و چشم نواز - و موسیقی -