پرسمان ذهن و خیال (صدر- فواد) -  تسویری 1958

پرسمان ذهن و خیال (صدر- فواد) - تسویری 1958

این وبلاگ درباره مسائل انسانی باتکیه برعرفان و آیین قرآن گفتگو می نماید
پرسمان ذهن و خیال (صدر- فواد) -  تسویری 1958

پرسمان ذهن و خیال (صدر- فواد) - تسویری 1958

این وبلاگ درباره مسائل انسانی باتکیه برعرفان و آیین قرآن گفتگو می نماید

باز هم مطلبی در باره احساسات

در مقاله ای خواندم که بایدن رئیس جمهور آمریکا به بعضی از رهبران اسرائیل هشدار داده بود که مانند آمریکائیان پس از حمله تروریستی سپتامبر2000 دچار احساس شکست خورده نشوید که دیگر نتوان خویش را کنترل کرد.

خیلی ها فکر می کنند عواطف فقط بی خانگی گرسنگی و فقر و حقارت است آری الان افراد ثروتمند و نژاد پرست دچار خوردن سیلی از کسانی که آنان را عرب های  سوسمارخوار می پندارند شدند.

احساسات بینهایت است دقت در احساسات شخصی و اجتماعی ما را بیدار می کند.

احساس انتقام - احساس بی صبری - احساس عجله - ناشکیبایی یکی از عمومی ترین احساسات است.

والعصر ان الانسان لفی خسر الا الذین آمنوا و عملوالصالحات

و تواصو بالحق و تواصو بالصبر و تواصو بالمرحمه


جریان یا رقابت

بعد از کشف نیروی برق  و حتی استفاده از آن در بررسی محققان و دانشمندان کشف کردند که نیروی برق یک جریانی از الکتریسیته می باشد.یعنی دو سر دارد.

همه بیش و کم می دانند از دو سیم حاوی جریان برق یکی خطرناک است به نام سیم فاز سیم دیگر به نام نول خطری ندارد چون شدت جریان الکتریسیته در آن کم است.

شاید از آن زمان به بعد افرادی پدیده های دیگر را هم جریانی دیدند یعنی این چیزی که ما می بینیم نتیجه تعامل دو گوشه از یک پدیده است .

در توجه به نفس و خواسته های نفسانی که بیشتر بینهایت طلبی را دارد احساس می کنیم این خواست ما نتیجه رقابت دو قطب از خواستهای مختلف است.

مثلا کودک هم غذا می خواهد و هم بازی را دوست دارد .هم ایمنی می خواهد هم ترس دارد هم میل به کشف و کنجکاوی دارد .

اکثر پدر و مادر ها فرزندانشان را از خطرات اجتماعی می ترسانند ولی جوانان باز هم ریسک می کنند و هرچیزی را دستکاری کرده یا مورد آزمایش قرار می دهند.

در سطح انسان های بالغ نیز ما هم قوه شهویه داریم و هم قوه غضبیه داریم.هم ب دنبال ثروت هستیم هم دنبال قدرت هستیم .

انسان هم دنبال قدرت  است هم ترس از دست دادن قدرت را دارد این یک جریان است.

در اخلاق که به نظر من تکمیل کننده این پروسه است انسان ضابطه ها داردمثل تقوی و با شناخت ارزش ها و اعتماد و ایمان به آنها همه چیز را کنترل می کند مانند یک اسب سوار که هم به مقصد فکر می کند هم به خستگی اسب و غذای اسب توجه دارد و نیازهای خویش را هم مورد نظر دارد.


جواب گفتن ابلیس معاویه را

گفت ما اول فرشته بوده‌ایم

راه طاعت را بجان پیموده‌ایم

سالکان راه را محرم بدیم

ساکنان عرش را همدم بدیم

پیشهٔ اول کجا از دل رود

مهر اول کی ز دل بیرون شود

در سفر گر روم بینی یا ختن

از دل تو کی رود حب الوطن

ما هم از مستان این می بوده‌ایم

عاشقان درگه وی بوده‌ایم

ناف ما بر مهر او ببریده‌اند

عشق او در جان ما کاریده‌اند

روز نیکو دیده‌ایم از روزگار

آب رحمت خورده‌ایم اندر بهار

نی که ما را دست فضلش کاشتست

از عدم ما را نه او بر داشتست

ای بسا کز وی نوازش دیده‌ایم

در گلستان رضا گردیده‌ایم

بر سر ما دست رحمت می‌نهاد

چشمه‌های لطف از ما می‌گشاد

وقت طفلی‌ام که بودم شیرجو

گاهوارم را کی جنبانید او

از کی خوردم شیر غیر شیر او

کی مرا پرورد جز تدبیر او

خوی کان با شیر رفت اندر وجود

کی توان آن را ز مردم واگشود

گر عتابی کرد دریای کرم

بسته کی گردند درهای کرم

اصل نقدش داد و لطف و بخششست

قهر بر وی چون غباری از غشست

از برای لطف عالم را بساخت

ذره‌ها را آفتاب او نواخت

فرقت از قهرش اگر آبستنست

بهر قدر وصل او دانستنست

تا دهد جان را فراقش گوشمال

جان بداند قدر ایام وصال

گفت پیغامبر که حق فرموده است

قصد من از خلق احسان بوده است

آفریدم تا ز من سودی کنند

تا ز شهدم دست‌آلودی کنند

نه برای آنک تا سودی کنم

وز برهنه من قبایی بر کنم

چند روزی که ز پیشم رانده‌ست

چشم من در روی خوبش مانده‌ست

کز چنان رویی چنین قهر ای عجب

هر کسی مشغول گشته در سبب

من سبب را ننگرم کان حادثست

زانک حادث حادثی را باعثست

لطف سابق را نظاره می‌کنم

هرچه آن حادث دو پاره می‌کنم

ترک سجده از حسد گیرم که بود

آن حسد از عشق خیزد نه از جحود

هر حسد از دوستی خیزد یقین

که شود با دوست غیری همنشین

هست شرط دوستی غیرت‌پزی

همچو شرط عطسه گفتن دیر زی

چونک بر نطعش جز این بازی نبود

گفت بازی کن چه دانم در فزود

آن یکی بازی که بد من باختم

خویشتن را در بلا انداختم

در بلا هم می‌چشم لذات او

مات اویم مات اویم مات او

چون رهاند خویشتن را ای سره

هیچ کس در شش جهت از ششدره

جزو شش از کل شش چون وا رهد

خاصه که بی چون مرورا کژ نهد

هر که در شش او درون آتشست

اوش برهاند که خلاق ششست

خود اگر کفرست و گر ایمان او

دست‌باف حضرتست و آن او

زیاده خواهی یا بینهایت خواهی

ما وقتی به خواسته های خود و دیگران توجه می کنیم می فهمیم که خواسته های ما همیشه از تعادل و اندازه ها بیشترند .مثلا انسان حدی را برای علم جویی خویش قائل نیست و در قرآن  آیه ای است که پیامبر گرامی دعا می فرمود . رب زدنی علما- بارالها بر علم من بیفزای.

انسان دوست دارد مطالب را عمیق درک کند و توانایی داشته باشد که به همان عمق بتواند برای دیگران آموزش دهد.

چرا انسان قانع نیست ؟ چرا با خود نمی گوید که به من چه ! من چه نیازی دارم و چرا باید از همه چیز سوال کنم؟

انسان اول در مقام پاسخگویی غرایز خویش است . غرایز پایان پذیر هستند.و رقابت زیادی بوجود نمی آید.

مالکیت که بوجود آمد انسان بصورت سیری ناپذیر طالب ثروت و مکنت است و پایان ناپذیر است.مالکیت سلطه بر اشیا است

پادشاهی و حکومت مالکیت بر اشخاص است . و انسان بر همنوعان خویش تمایل سلطه دارد.

اگر انسان در کسب علم توقف کند و امتناع تفکرداشته باشد و تضارب آرا نباشد .فکر ها منجمد میشوند.

قدرتمندان گویند باید هر روز به افزایش قدرت بپردازید و گرنه منکوب قدرت بالاتر خواهید شد.قدرتی که بالا داشته باشد دیگر قدرت نیست.

در نظام سرمایه داری نیز سرمایه داران در راس اقتصاد متحد شده تا قدرت بالاتری تشکیل دهند.و انحصارات را پدید آورند.

کارتل ها و تراست ها و شرکت های چند ملیتی به دلیل قدرت بالاتر مجتمع میشوند .

ابوالحسن بنی صدر می گفت نظام ها یا زورمدارند و یا آزادی مدار هستند. نظام های زورمدار در آخر به سلطه گری و توقف در حرکت خواهند بود چون در آنها رقابت است وحسادت است .ولی در نظام های بیان آزاد با عدم خنثی کردن نیروها توسط هم دیگر-  مسیر به سمت خدا و بینهایت پیش می روند.

ایشان  اول پیروزی انقلاب 1357 پیشنهاد کرد بحث آزاد باشد اختلافات رفع شود و همه به همدیگر کمک کنند و سانسور دولتی و خودسانسوری نباشد.

در چرخه کار و ثروت نیز مالکیت عمومی اصل است و مبتکران و کسانی که خلاقیت دارند برای همه فعالیت می کنند.

زیاده طلبی و زیاده خواهی به معنی مالکیت خصوصی ممنوع است.

جبهه حق بایستی مسیر مستقیم را طی کند و نفع عموم را در نظر بگیرد نه سود و زیان شخصی را

یکی از قدرت های انسان قدرت فریب است که انسان باید مواظب باشد دچارش نشود نه فریب بخورد نه فریب دهد.

اکثر افکار و نظریه های سلطه گر قالب انساندوستی دارند و ادیان نیز ابزار سلطه بوده اند.


زندگی شعار بسیار پسندیده ایست

یادم هست علامه محمد تقی جعفری که از مولانا جلال الدین بلخی تاثیر پذیر بود هدف غایی زندگی را حیات طیبه می دانست.

حیات طیبه حیات ناآلوده به خشم و شهوت و ثروت است.اکثر دنیا پرستان یا دنبال ثروت اند یا دنبال مقام و قدرت اند یا دنبال لذت و عیش و خوشگذرانی اند.

اخیرا صحبت های آقای پرویز شهبازی را از تلویزیون گنج حضور می شنیدم می گفت زندگی هم جنس خدا است زندگی برترین هدیه الهی است ما باید زنده به زندگی باشیم.

معمولا کسانی که از زندگی بدگویی کنند افراد توهمی یا با بیماری افسردگی هستند.

ما در کائنات نیرویی منفی داریم به نام آنتروپی - افزایش بی نظمی مثلی است که چرا یک لاستیک سوراخ باد خود را تخلیه می کند . یا چرا یک فنجان چای در محیط کاهش دما دارد.دوستی می گفت در جوانی خیلی فکر می کردم اگر شمعی را روشن کنیم تحت تاثیر دمای آن همه هستی تغییر دما می دهند .درصورتی که من به نیروی آنتروپی توجه نداشتم . 

جریان چرخه های طبیعی افزایش و کاهش دارند ولی مصرف انرژی ناشی از آنتروپی هم دارند.

مثلا جریان سیستم پیدایش حیات با تغذیه و شارژ سیستم چرخه حیات توسط گرمای خورشید و تغذیه انرژی های او بوده است.

خلاصه ما باید توجه کنیم انسان سالم و شاد در مسیرزندگی با افزایش حیات درونی است.کسانی که به عنوان شهادت طلبی از مرگ صحبت می کنند در اشتباه هستند.

شعار زندگی و آزادی بسیار به استقلال حیات در پدیده های فیزیکی و شیمیایی نزدیک است.

سیستم های اجتماعی سالم مولد توسعه حیات هستند و سیستم های توتالیتر نابود کنند حرث و نسل اند.



ذات چیست ؟ صفت ذاتی چیست ؟

در ویژگیهای مفاهیم - میگویند : مفاهیم یا جزئی هستند و یا مفاهیم کلی هستند.مثلا معمولا اسم ها به موجود خاصی اشاره دارند .اسم ها جزئی هستند.

اسم ها چند نوع هستند . اسم اشیاء- اسم اشخاص - اسم مکان - اسم زمان - اسم مادی - اسم معنوی - اسم حقیقی - اسم مجازی.

اسم رابطه - اسم مشتق از فعل - اسم مصدر - اسم مقام - اسم نشانه -اسم حالت - اسم ذات - اسم عرض - 

چربی در روغن ذاتی است یعنی نمیتوان خاصیت چربی را از روغن بگیریم.شوری در نمک ذاتی است شوری نباشد نامش نمک نیست.

در تقسیم بندی دیگری :

کلمات چند نوع هستند . اول اسم ها - دوم فعل ها - سوم قید ها - چهارم ضمیرها - پنجم حرف اضافه - ششم صفت ها -هفتم قدرت ها

مثلا ما می گوییم گیاه بینایی ندارد ولی حیوان بینا است.حیوان قدرت بینایی دارد. چگونه ؟ او ابزاری دارد بنام چشم وقتی نور حضوردارد حیوان می بیند.

بینایی توسط مغز انجام میشود ولی ابزاری واسطۀ حیوان با معلوم است.که چشم نام دارد.علم و بینایی حیوان فرآیند دارد.

وقتی ما می گوییم حیوان می بیند یعنی حیوان نیز مانند همه موجودات ذات کوری دارد ولی بوسیله چشم  و حضور نور - بینا شده است.

اما وقتی می گوییم خدا بینا است یعنی ذات خدا بینا است او نه چشم دارد و نه نیاز به بینایی مشروط به نور دارد.ظاهروباطن را می بیند.

از حیوان امکان دریافت بینایی اش هست او را می توان نابینا کرد . ولی خدا امکان ندارد نابینا شود چون بینایی ذاتی دارد.اول و آخررابینااست.

خدا شنوا است اما گوش ندارد مغز ندارد نیاز به هوا   - که حضورش برای انتقال صوت لازم است - ندارد . ذات خدا بینا و شنوا است .

گاهی انسان هایی از نظر معنوی آن چنان رشد می کنند که صاحب چشم خاصی می شوندو چیزهایی می بینند که دیگران نمی بینند.

انسان هایی دارای صفت ذاتی میشوند.

گویند پیر در خشت خام چیزی را می بیند که  جوان در آینه نمی تواند ببیند.

وقتی گوییم خدا رحمن و رحیم است اشاره به صفت ذاتی او داریم .یعنی نمیتوان مهربانی را از خدا جدا کرد.

گاهی خداوند انسان هایی را برای تربیت تنبیه می کند غضب خداوند از سر مهر و محبت است ظاهرا بی مهری است ولی اگر به ذات آن فعل بنگریم رحم و شفقت است .مثل مادر که گاهی کودک را تنبیه می کند ولی او قلبا فرزندش را دوست دارد برای تربیت او گاهی تنبیهش می کند.و از خطرات دورش میدارد.

صفات ذاتی انسان که او را از موجودات دیگر تفکیک می نماید آگاهی و اراده است خلیفه خدا پادشاه موجودات دیگر است.

بینهایت طلبی در انسان صفتی ذاتی است که موجودات دیگر فاقد آن هستند.

انسان مالدوست به حدی ثروت می خواهد که حتی خودش درکمال خست زندگی می کند.

انسان کنجکاو بیش از حد نیاز زندگی اطلاعات جستجو میکند.

انسان با اخلاق بسیار امانت دار است به عهدهایش وفادار است دروغ نمی گویدعواطف قابل کنترل دارد.

انسان خود را با شرایط سخت تطبیق می دهد.ذات انسان اجتماعی و سازگاری با محیط میباشد. مگر اینکه دچار خودخواهی باشد.



عادت خوب و عادت بد - بیماری عادت

عادت ، ناجوانمردانه ترین بیماری است

زیرا هر بداقبالی را به ما می قبولاند ، هر دردی را و هر مرگی را 

در اثر عادت ، در کنار افرادِ نفرت انگیز زندگی می کنیم

به تحمل زنجیرها رضا می‌دهیم

بی عدالتی ها و رنج‌ها را تحمل می‌کنیم

به درد ، به تنهائی و به همه چیز تسلیم می شویم

عادت ، بی رحم ترین زهر زندگی ست

زیرا آهسته وارد می شود ، در سکوت کم‌کم رشد می‌کند

و از بی خبری ما سیراب می‌شود

و وقتی کشف می کنیم که چطور مسمومِ آن شده ایم

می بینیم که هر ذرهٔ بدنمان با آن عجین شده است

می‌بینیم که هر حرکت ما تابع شرایط اوست

و هیچ داروئی هم درمانش نمی‌کند



✍️ اوریانا فالاچی

درون درون درون

یادم است سالها قبل مقاله ای  قدیمی خواندم به نام دل و دماغ - مهندس بازرگان -  با دوستی صحبت می کردم که دل مرکز درک احساسات است و دماغ (عقل ) و شعور مرکزش مغز است اما او گفت جناب دکترکریم  رستگار محقق قرآن شناس گفته است تمام ادراکات مرکزش مغز است .

دیروز از دوستی دیگر شنیدم که اینکه میگویند قلب ( پمپاژخون  ) مرکز حسی نیست اشتباه است .قلب مرکز عواطف و احساسات انسان است . او گفت علامه طباطبایی گفته است همانطور که ما با چشم می بینیم . با گوش می شنویم .بادست لمس می کنیم .اما درواقع چشم و گوش و دست ابزاری هستند که با آنها مغز می بیند و مغز می شنود و مرکز احساس سرما و گرما دارد و لمس و  لامسه توسط مغز است .

پس میتوان گفت قلب هم  ابزارجلب  احساسات ما است ولی توسط مغز است که  ادراک احساسی داریم .

علامه جزایری می گوید احساسات بینهایت فقط مخصوص انسان است .حیوانات عواطف محدود دارند اما انسان به خاطر اینکه روح خدا در او دمیده شده است عواطف بینهایت دارد. 

گذشت وسیع دارد  - حزن و غم بزرگ دارد - صبر ایوب  ( زیاد ) دارد - آرزو های بزرگ دارد -علم عمیق - حلم کریم - جود جواد - صدق صادق - نفس مطمئن - کنترل خشم و  کظم غیض دارد - حس رضایت -طلب قدرت - رحم و مروت محمدی - تقوی احمدی و علوی - کرامت طبع - ترس متقین - رجاء واثق - حب جاه - تکاثر ثروت -یاس ابلیس - شهد ایمان - زینت قلب -و ....................

پس اگر مغز درون  و مرکز حواس ما است و روح مرتبط با درون مغز ما است یعنی روح از طریق مغز اعمال قدرت می کند.


قسمتی از مغز بنام  هیپو تالاموس است که مرکز کنترل غرایز جنسی و گرسنگی تشنگی و ........می باشد و فعالیت های ویژه نیز دارد.

دکتر کریم رستگار نوار ویدئویی  ( روح ) تحقیقی دارد که بیش از یکساعت است  که استدلال می کند روح حدود پنجاه هزار سال قبل در انسان دمیده شده است و باعث تغییرات وسیع ژنتیک در انسان امروز شده است .

روح دریای بیکرانی است که همه انسانها در آن غرق می باشند .روح تعدد ندارد اینطور نیست که هر انسانی یک روح داشته باشد . بلکه روح مانند اقیانوسی است که همه انسانها در آن غوطه ور هستند.

تن انسان ابزاری برای وجود اوست . وجود حقیقی او  ( روح )پس از مرگ تن نیز باقی است .

در اطلاعات عمومی مردم این است که روح همان حیات زیستی و فیزیو لوژیک انسان است . گویند قبض روح شود مرگ را ملاقات کند .

ولی ( روح مساوی حیات )  صحیح نیست  انسان علاوه بر روح  - جان هم دارد. 

 که روح در چهار ماهگی جنین به او متصل می شود چون قبل از چهار ماهگی جنین جان دارد ولی حرکت و ابزار حرکتی و حواس ندارد.

تشکیل مغز و چشم و گوش و .... در جنین باعث میشود که او گویند صداها را میشنود.

بعضی ها در دوران بارداری  ( کمربند قرآنی ) برای جنین روشن می کنند تا صدای قرآن را بشنود.


دین به مثابه فرهنگ

حواس انسان و حس ها از عالم بیرون (  از تن انسان  ) علم را پدید می آورند وعلم منشاءصنعت و تمدن بشریت است .

 عواطف و احساسات ما از عالم درون انسان   -  رمان .ادبیات .عرفان و فرهنگ را پدید می آورند.دین فرهنگ است .

دین معیشت اندیش به دنبال حل مسائل اقتصادی و اجتماعی است .

دین معرفت اندیش به دنبال تفسیر فلسفی از جهان است .

دین تجربت اندیش به دنبال عرفان و بیان شناختی وحی و روانشناسی انسان دین آور( پیامبر )  ودین دار است.





یک حس و بیشمار احساس

بیان تفاوت حواس با عواطف و احساسات توسط علامه سید مرتضی جزایری: