آقای سید مرتضی جزایری می گوید:
تصوری که حس به ما می دهد این است که بزرگ ها از ریز ها تشکیل شده اند. این در صورتی است که مستقل از ذهن شما بودنی ها باشند.ولی اگر مستقل از ذهن شما هیچ بودنی نخواهد بود .درست قضیه عکس می شود. که همه ریزها از درشت ها ساخته می شوند.
وان من شی الا عندنا خزائنه وما ننزلها الا بقدر معلوم - این تنزل مثل تنزل انسان است در عالم فرقی ندارد.این تنها در مقام فعل نیست .وقتی شما کم کم بیائید در درون این تعین آفرین که انسان است .که بدون آن هیچ چیز قابل فرض نیست .بیرون از خواستگاه های ناشی از باور تن اش - وقتی دقت کنید.
این یک تجلی صفت است.- امکان ندارد تصور خلاف اینکه - همیشه یک فرض محدودی پشت اش یک فرض نامحدود ایستاده است . آدم خیال می کند خودش دارد رحم می کند نه ! حضرت رحیم است که دارد رحم می کند.آدم خیال می کند که خودش دارد کرم می کند نه !حضرت کریم است دارد کرم می کند. و براساس این بحث وقتی حق متجلی میشودبر خودش . در مراتب ظاهر می شود.پس در یک مرتبه تمام دارد تجلی می کند. یک جا صورت تمام تجلی می کند یک جا چشم تمام تجلی می کند .
بارها گفتهام و بار دگر میگویم
که من دلشده این ره نه به خود میپویم
در پس آینه طوطی صفتم داشتهاند
آن چه استاد ازل گفت بگو میگویم
من اگر خارم و گر گل چمن آرایی هست
که از آن دست که او میکشدم میرویم
دوستان عیب من بیدل حیران مکنید
گوهری دارم و صاحب نظری میجویم
گر چه با دلق ملمع می گلگون عیب است
مکنم عیب کز او رنگ ریا میشویم
خنده و گریه عشاق ز جایی دگر است
میسرایم به شب و وقت سحر میمویم
حافظم گفت که خاک در میخانه مبوی
گو مکن عیب که من مشک ختن میبویم.
ساختار های این عالم همیشه طوری بوده است که بزرگ تحویل ( در درک جزءاش ) به کوچک می شود .دریا از رودخانه ها تشکیل می شود -رودها از جوی ها - جوی ها از چشمه سار ها - و آنها ترکیبی از قطرات آب هستند. .... که همه حالا دریا شدند .
ولی دقیقا در باطن عکس آن است .به این معنی که اگر ذره ای در کسی خوبی هست آن گوشه ای است از خوب مطلق.
آدم اگر خوب هست حتما تسلیم خوبتر است.
من اشتباهی زید را جای عمرو گرفتم -اگر من به زید بدهکار بودم به عمرو پرداختم . من در امانتداری ام خللی وارد نشده است.
سنگ ترازو را به اشتباه دوکیلو را به جای سه کیلو گذاشتم .من خیانت نکردم مطفف نیستم کم فروشی نکرده ا م .