در پست قبل گفته شد که هدف امپریالیسم امریکا با توجه به دین خویی مردم ایران و دین مداری زندگی در ایران خواست تخم تفرقه ای بنام کمونیزم و اسلام را کاشته و آبیاری و مدیریت کند و بدینوسیله اهداف عدالت خواهی و قیام برای آزادی و استقلال ایران را به بن بست بکشاند.
مردم شریف ایران سال 1357 به صحنه آمدند و قبل از رسیدن به اهداف خویش ( تشکیل مجلس موسسان واقعی ) طبقه حاکمه ایران و امریکا با ساخت و پاخت رئیس ارتش (سپهبد قره باغی ) و ساواک تعمیق انقلاب مردمی را مصادره کردند.
به بهانه های مختلف قبل از پیروزی انقلاب در زندان اوین اختلاف افکنی داشتند و عده ای از مبارزین و بزرگان و هم چنین آقای رفسنجانی و ............. مانع اختلاف افکنی ساواک دربین مبارزین زندان بودند مثل ( مسئله نجس و پاکی شرعی کمونیستها ) و علمای زندان مانع بهره برداری اختلاف افکنی ساواک شدند. اما عده ای دیگراز زندانیان نادان و ساده ( یا مغرض ) اختلاف ها را دامن زدند . و مبارزین و مجاهدین را بایکوت کردند.
زندانیان موتلفه تضاد اصلی انقلاب و مبارزین را مجاهدین خلق معرفی کردند و پس از پیروزی انقلاب و استخلاص از زندان به انتقام گیری پرداختند (نمونه سال59 اعدام های اسداله لاجوردی )
جنبش مجاهدین خلق در زندان با افراشتن پرچم وحدت در پاسخ به تغییر ایدئولوژی عده ای از اعضاء خود و خیانت تقی شهرام و نواختن بر کوس تفرقه توسط موتلفه - گفته بود سازمان مجاهدین خلق یک سازمان سیاسی است با محوریت مبارزه با استبداد ومبارزه با امپریالیسم - سازمان ما یک سازمان مذهبی و دینی نیست ودر درجه چندم دینی است . و مسائل ایدئولوژی کم کم حل میشود . ما به کمونیست ها به خاطر مبارزه با امپریالیسم احترام می گذاریم و آنها را نجس نمی دانیم.
بعد از پیروزی انقلاب و دستگیری تقی شهرام عده ای از مبارزین میل داشتند او محاکمه شود و سیاست های اعمالی منجر به تغییر ایدئولوژی در سازمان را توضیح و روشنگری کند ولی با وجود درخواست تعویق محاکمه و.... هاشمی رفسنجانی از لاجوردی تقی شهرام را سریع اعدام کردند.تا شاید حقایق افشا نشود .
تند روی های موتلفه و متحجرین در بعد از پیروزی انقلاب باعث شد مجاهدین هم تند روی کردند و صحنه سیاسی کشور متشنج شد.و بقیه اش را خود می دانید.
مرحوم علامه مرتضی جزایری گفته بود طبق آیه قرآن هرکس که به خدا ایمان آورد و به معاد ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد او نجات یافته است شیعه است یعنی هدایت یافته است.
اختلافات ظاهری بین شیعه و تسنن را قبول نداشت . می گفت هرکسی انصاف دارد اخلاق نیکو دارد پیرو امیرالمومنین است.
خیلی ها درباره امیرالمومنین از مسیحیان مثل ( ابن ابی الحدید ) یاافرادی از اهل سنت بودند با ارادت به مولی کتاب های خوبیدر فضایل ایشان نوشتند ولی ظاهرا شیعه نشدند.
من خودم سالها در این فکر بودم که چرا توشهیکو ایزوتسو ژاپنی که چند کتاب عمیق در باره قرآن نوشته است چرا مسلمان نشده است.
به نظر می رسد که چون همه انسانها در انسانیت وحدت دارند و چنانچه هرکسی عمل نیک انجام دهند اهل نجات هستند .
علامه جزایری می فرماید کی گفته است هرکه کلمه لااله الا الله بر زبان آورد مسلمان است ؟ انسان ها بایداخلاقشان صحیح و شکوفا شود تا مسلمان شوند.
معاویه منافق و.........امویان - هم چنین حکام جورمنافق عباسی به خاطر اینکه خود را مسلمان معرفی کنند با تعیین اینکه هر که گفت لااله الا الله مسلمان است چون می خواستند خودشان هرخلافی و هر جنایتی بکنند و با مستمسک گفتن این کلمه خود را مسلمان بدانند.
فقهای محترم هم برای ورود یک نفر به دین آسان گرفتند و گفتن این کلمه لااله الا الله را گفته اند ولی این کلمه تازه آغاز کار است و باید انسان بودن خویش را ثابت کنند.
علامه جزایری می گفت قولوا لااله الا الله تفلحوا را به زبان و ظاهری گفتن ما قبول نداریم و سند ندارد و جعلی است.
وحدت و وفاق همه ما در انسانیت ما و رفتار اخلاقی ماست علامه می گفت کسی اگر رحم و مروت نداشته باشد او مسلمان نیست.
از صفات دیگر مومنین کرم های مالی و بخشش های مالی و انسانی او است عیب پوشی و عذر پذیری است .
وفاق و دوستی باید سرچشمه اش محبت و وفا و عدل و انصاف باشد . و همه انسانیت را شامل میشود .
در ادامه پست قبل
من چون از نظر سنی از قبل از انقلاب در باره مسائل سیاسی فکر می کردم و در جریان نهضت اعتراضی مردم بودم و خود نیز شرکت کردم .اما امروز به جمع بندی جدیدی رسیدم که براساس فاکت های اجتماعی تاریخی می باشد.
در قبل از انقلاب چند حادثه مهم اتفاق افتاد . یکی نهضت انقلابی کوبا ( فیدل کاسترو - چگوارا ) و نهضت جنگ های چریکی در دنیا بودعده ای تحت تاثیر مائوئیسم چین بودند و عده ای نیز دنباله اتحاد جماهیر شوروی - و حزب توده بودند. همه کشور ها تحت تاثیر بلوک شرق قرار گرفتند.مثل فلسطین و احزاب بعث عراق و سوریه ...مصر...
در ایران هم مبارزین چپ بودند ( کمونیستها ) و هم مبارزین سبک نواب صفوی (نهضت پانزده خرداد ) و هم مجاهدین ملی مذهبی بودند - و هم مجاهدین ملی (معتقد به مبارزه جبهه انقلاب )با گرایش های سوسیالیستی بودند - که در برابر رژیم شاهنشاهی قیام کردند . و تعداد زیادی دستگیر و اعدام شدند و تعداد زیادی در مبارزات خیابانی شهید شدند .و بقیه هم به حبس های طولانی محکوم شده بودند .
من که تازه سال 56 به دانشگاه تهران رفته بودم وقتی تحلیل ها را می شنیدم می گفتند در زندان ها بسیار زندانیان مهمی وجود دارند.
یکی از بازیگران این غائله دکتر علی شریعتی بود ساواک به او گفته بود از اسلام و انقلاب هر پیامی می دهی بگو اما از مبارزه مسلحانه نهی کن. ( زیرا فرمان از دست بازیگران رژیم خارج میشد.) امریکا در راس هدایت این جریان بود
جریان تقی شهرام مشکوک و تغییر ایدئولوژی مجاهدین خلق هم خیلی صدا کرده بود و در زندان هم مبارزین مجبور بودند تعیین موضعگیری کنند .
آیت الله طالقانی و آیت الله منتظری هم در زندان اوین قبل از انقلاب سازمان مجاهدین خلق را قبول نداشتند و آنان را قدرت پرست می دانستند .ساواک به جریان روحانیت پر و بال می داد.
نکته مهمی که من می خواهم بگویم و همه مبارزین غفلت کردند یا می دانستند و به مردم نگفتند و مردم را نامحرم شمردند .بحث اتحاد مبارزین و کمونیستها بود که توسط کارتر و آمریکا دنبال می شد که سیاست علیه اتحاد جماهیر شوروی بود. امریکا یی ها پیش بینی می کردند حتما یک انقلاب چپ در ایران اتفاق خواهد افتاد .
می خواستند مثل انقلاب های مخملین خودشان آن را هدایت کنند.
دکتر شریعتی بازداشت شده بود و عده ای می گفتند با ساواک همکاری می کرد که او را آزاد کردند.( شاید برای رهبری انقلاب )
آقای خامنه ای در پاسخ همکاری شریعتی با ساواک گفته بود علی شریعتی خیلی باهوش بود و ساواک را فریب داده بود . یعنی همکاری اورا با ساواک توجیه می کردند.
در محاکمه نمادین خسرو گلسرخی که از تلویزیون ملی ایران پخش شد (عجیب بود و مشکوک ) توسط دادگاه نظامی بود و او شعر دکلمه می کرد و می گفت من یک کمونیست هستم ولی من از حسین (امام) مجاهد انقلابی خاورمیانه آموختم . ( شرط پخش محاکمه او چیزی که ساواک از او خواسته بود بگوید )
چیزی که آمریکایی ها دست کم گرفته بودند اطرافیان امام خمینی بود مثل دکتر ابوالحسن بنی صدر که همه اطلاع دارند شعار اصلی مردم را او طرح کرده بود.
استقلال آزادی جمهوری اسلامی
اول امام خمینی با هدایت بنی صدر در نوفل لوشاتو مصاحبه های خوبی کرد ولی بعد از کسب قدرت به وعده ها عمل نکردند.(ولایت مطلقه )
خلاصه جمع بندی این است که امریکا با رهبری کارتر علیه اتحاد جماهیر شوروی آشی پختن بنام ( اسلام سوسیالیستی ) که هم شوروی را برای حمله به ایران خلع انگیزه کنند و هم خود در نفوذ و رهبری آن دست بالا داشته باشند .
بازیگران کادر رهبری مجاهدین با شرکت تقی شهرام - دکتر علی شریعتی - خسرو گلسرخی و ...............................
البته با تسخیر سفارت آمریکا معادلات به هم خورد ولی دوباره با تحویل آمریکاییها و دستگیری و کشتن سران حزب توده معادلات بغرنج شد.
به نظر من انقلاب هر چه بود افراد خود را نشان دادند آقای خمینی و احمد خمینی - مهندس بازرگان و بنی صدر - مجاهدین خلق و آیت الله منتظری و ... خود را نشان دادند. عده ای قبول شدند و عده ای رفوزه شدند.
امروز روسیه دنبال همان بازیهای آمریکایی بازی جدید با حضور ایران راه انداخته است .
قبلا مطالبی درباره اینکه خوی انسان او را بیشتر از همه چیز هدایتش می کند.نوشتم
امروز می خواهم بگویم که طبق احادیث و اخباری از تاریخ اسلام گفته شده است که پیامبر اسلام نه دین یهودی داشته است و نه دین مسیحی!
نقل است که پیامبر اسلام حنیف بوده است . و در تعریف حنیف گفته اند که کسی که حق گرا و خوی گرایش به حق دارد .
ما اگر از کودکی در حالات خویش دقت کنیم انسان ها دو گونه هستند یا اینکه منتظرند حق را کشف کنند و تسلیم آن باشند.
دیگر اینکه همانطور که از اجداد و پیشینیان ادبیات و مال و منال به ارث می برند دین اجدادی هم به ارث می برند.
تاریخ ایران مردم ایران را دین خو معرفی می کنند چه در زمان زرتشت و چه بعد از آن یعنی حمله اعراب به ایران .
درست است که ما کتاب می خوانیم و فلسفه می خوانیم و مثلا در آزادی دین خود را انتخاب می نماییم .ولی گرایشات دینی ما دو گونه است یکی دین ایدئولوژیک و یکی دین با گرایش حق گرایی. و همیشه آماده ایم حق را بپذیریم.
بعضی معنی اسلام را همین می دانند که انسان تسلیم حق هست در همه حال - تا آخر عمر در دگرگونی می باشد.
دعای خدا آخر و عاقبت ما را به خیر برساند را حتما شنیدید.
حق خویی - فقط حق گویی نیست بلکه تسلیم حق هم باید باشیم. در کلیه صفات حق.
انسان باید تواضع داشته باشد رحم داشته باشد کرم داشته باشد عیب پوش باشد .عذر پذیر باشد.
و از صفات بد دوری گزیند . مثل برتری طلبی -استثمارگری-تنبلی -زیاده طلبی -بی رحمی - دروغگویی -ریا - مقام طلبی و ..
حق وجود یا حق حیات ذاتی است . یعنی هر موجودی باید وجودش محترم باشد و وجود جانداران چون رو به رشد و تکثیر است باید حمایت شود. مگر اینکه مزاحم حیات دیگر حیات داران شوند.
در زیست شناسی و در اکولوژی تعادل محیط و تعادل جانوران در تاثیر متقابل آنها به رسمیت شناخته شده است . راز بقا همین قانون است.
مثلا او ل آفرینش گیتی انرژی هابوجود آمدند و بعد خلقت موجودات با حیات ( سلول های گیاهی ) و گیاهان بوجود آمدند و گیاهان دارای برگ باعث تولید اکسیژن شدند . و محیط کره زمین را مساعد برای وجود جانداران اکسیژن خواه و هوازی کردند.
در پله بعد حیوانات گیاهخوار متولد شدند و در پله دیگر حیوانات گوشتخوار پدید آمدند. وبدین ترتیب تعادل و چرخه حیات پدید آمد.
درسی سال قبل بچه خواهرم ( ده ساله ) آینه ای را برداشته بود و بازی می کرد به او با جدیت گفتم مواظب باش آینه را نیندازی و اگربر زمین افتد می شکند. متاسفانه این کودک گفت عیب ندارد دایی اگر بشکنم پولش را میدهم.
به او گفتم به پولت نناز - تو اصلا حق نداری موجودی را از وجود و هستی ساقط کنی به اصطلاح از حیز انتفاع خارج کنید.
عده ای آب زیاد مصرف می کنند برق و گاز زیاد مصرف می کنند و می گویند پولش را می دهیم . این از لحاط فطری قابل قبول نیست . در آیه قرآن داریم که خداوند مهربان می فرماید ان المبذرین اخوان الشیاطین - اسراف کاران برادران شیطان هستند.
پس هر چیز با ارزشی مثل کاغذ مثل زمان مثل ثروت انسان و استعداد هایش نباید به بطالت ازبین بروند.
حق وجود و حق حیات فطری است و ما باید آنرا پاس بداریم.
خداوند متعال قبل از وجود هر موجودی به او حق وجود داد. لذا حتما از انسان ها خواسته است بگویند اهدناالصراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم بالاترین نعمت ها شکر نعمت ها می باشد یعنی هرچیزی را به اندازه و به جا مصرف کنید .
از چشم و گوش وهوش و.................. خود نیز به جا و مناسب استفاده فرمایید.
قبلا در یکی از پست های قبل وقتی صفات رحمان و رحیم را توضیح میدادم . نوشتم رحمن یک محبت عام و تام است که بلا شرط است . ( مثل محبت مادر ) و رحیم یک محبت خاص است که باید درخواست ما باشد و در پاسخ آن به ما این محبت تحویل می شود .( مثل محبت پدر ) که مشروط است . یادم می آید وقتی کاری بدی می کردم پدرم با ناراحتی به من می گفت : من بچه نمی خواهم من آدم می خواهم . یعنی تو باید خلاف نکنی تا من باتو خوب باشم .
اخیرا نوار تفسیر سوره یس توسط استاد سید محمد جزایری را گوش می کردم . در معنی و تفسیر آیه 14 اذ ارسلنا الیهم اثنین فکذبوهما......هنگامی که برای آنان دو پیامبر فرستادیم آنان تکذیبشان کردند . ایشان گفتند این دو پیامبر که ابتدا خداوند مهربان برای انسان فرستاده است . پدر و مادر می باشند آنان از بدو تولد ما را ( فرزندان ) انذار و بشارت می دهند که اگر فلان کار را انجام دهی دچار فلان مصایب می شوی و اگر فلان کار را انجام دهید به سلامت و سعادت و شادی خواهید رسید.
من کمی دقت کردم به این نتیجه رسیدم مادر ( شاید هر زنی مثل خواهر یا خاله و .... ) و پدر ( شاید هر مردی مثل برادر یا عمو و ..... ) یعنی انسان ها از بچگی از جنس مخالف خویش پیام های خاصی دریافت می نماید که حالت ذکر و تذکر دارد .
و خلقت انسان در دو جنس از آیات الهی می باشد.
درک مادران و اقدامشان دلسوزانه است . و درک پدران و اقدامشان به صورت تدبیر و با حساب و کتاب است.
دو نیمکره مغز انسان هم مختلف اقدام می کنند یکی بصورت ریاضی عمل می کند و نیمکره دیگر بصورت احساسی و هنری درک و اقدام دارد.
انسان ها برای حل مسائل به روش علمی تجربی نیاز دارند. تفسیر معنوی عالم برای مجاب کردن ذهن های شکاک خوب است ولی برای انتفاع جامعه و تدبیر امور اجتماعی نیاز به کار و سرمایه گذاری و همت جمعی . مدیریت .پاکدستی . کنترل میل برتری جویی و برتری خواهی است.
انسان در مسیر زندگی هم شناخت لازم دارد هم سرمایه اقتصادی و هم هدف نفع اجتماع لازم دارد.
اگر به سود خویش فکر کند میشود نظام سرمایه داری و اگر تبلیغ فرهنگ و ارزش گذاری کار جمعی همراه با تدبیر اقتصادی و عدالت اجتماعی باشد شایدبه رشد برسد.
بعضی ها میگویند سیاست و اقتصاد کثیف است باید فقط به کمک های مردمی توجه داشت و از قدرت دوری گزید.
اما در تاریخ افرادی بودند که به قدرت رسیدند و داخل سیاست هم شدند اما به فرهنگ و اخلاق پایبند ماندند.
تشکیل خانواده وسازماندهی اجتماعی همراه با ابتکار در کارها خصوصا کارهای تولیدی میتواند مسیر خوبی برای رشد و تعالی باشد.
مبارزه با ستم و ستمکاران بسیار درک جامع می خواهد تا انسان دچار علو در ارض نگردد. برتری خواهی بسیاره پیچیده انسان را در دام می اندازد فریب نفس همه را بر زمین می زند. درک مدام از شرایط خویش و شرایط اجتماعی ضرورت تام دارد.
مثلا امام خمینی انسان خوبی بود ولی چون خوی سلطانی داشت به ولایت مطلقه فقیه و فتح قله سلطانی گشت .
آقای منتظری چون خوی مردمی داشت به قدرت پشت پا زد و بسیار جلوتر از دیگران حرکت کرد.خدا همه مجاهدان و علمای اسلام را بیامرزد.
از 18سالگی (سال 1355) که در حال و هوای ورود به دانشگاه و آموزش عالی بودم با دانشجویان چپ (هواداران کوبا و حزب توده ) معاشرت داشتم کم کم با مبارزان و مجاهدان مسلمان که در پی فعالیت های سیاسی بودن آشنا شدم . بیشتر درباره فلسفه و مارکسیسم و مبارزه گفتگو می کردند .
من کم کم دیدم باید مطالعات فلسفی داشته باشم از کتب مختلف استفاده کردم هر چه بیشتر مطالعه می کردم تشنه تر میشدم . به تجربه فهمیدم فلسفه خط پیشرفتی ندارد و همیشه به نقطه سر خط می رسیدم.البته فکر می کردم چاره ای نیست حتما باید آرمانی برای خویش کشف کنم یا اینکه برای خود آرمانی تصور کرده و بسازم.
یکی از کتاب های خوب که خواندم تفکیک شناسایی ها در ذهن آدمی ازجمله تفکیک علم و فلسفه بود .
فلسفه هایی که ما مطالعه می کنیم فلسفه مضاف است مثل فلسفه شناخت (کانت ) این فیلسوف معتقد است انسان باید محدودیت های ذهنی و مغزی و فکری خویش را بشناسد . انسان محصور در زمان و مکان است پس دانش کلی همیشگی و همگانی موجود نیست . چنانچه چنین دانشی باشد مفید و به درد بخور نیست .
فلسه هگل نیز ذهنی است مثل فیلسوفان وطنی که می گویند فلسفه دانش شناخت هستی بطور کلی است .
استاد محترم اهل فلسفه ای در جواب سوال من که از وحدت خدا با وجود سوال کردم گفت :
با سلام
۱- آنچه ما از اشیاء گوناگون میبینیم ماهیت و چیستی آنهاست نه هستی آنها.
۲- هستی غیب است و دیدنی نیست
۳- ما همواره هستی را در قالب چیستی که ظاهر و پیداست ملاحظه میکنیم
۴- آنچه غلط و نادرست است این است که ماهیات یا چیستیها را هستی پنداشته و گمان میشود قول به وحدت وجود قول به وحدت اشیاء با خداوند است.
در طول زندگی تحصیلی و زندگی کاری ام و زندگی فرهنگی خود به آدم های مختلفی برخوردم که اگر به آنها توصیه ای می شد فلان کتاب را بخوانید مقاومت می کردند و ضمن اینکه مخالفتشان ر ا پنهان می کردند اما هیچ اثر مثبت ارتباطی از دیگران نداشتند و بسیار نزد خود مغرور که ما تحت تاثیر هیچ کس قرار نمی گیریم فقط چیزی را که خودمان یافتیم و مایل بودیم دنبال می کنیم .
همیشه از خودم می پرسیدم چه میشود که شخصی به ما توصیه ای می کند مثلا فلان کتاب را بخوان یا در مسیرزندگی و مسیر یادگیری مقاوم و پی گیر باش .
آیا او فقط دغدغه هدایت ما را دارد و یا در این مسیر منفعتی دارد؟
بسم الله الرحمن الرحیم والعصر ان الانسان لفی خسر الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات و تواصو بالحق و تواصوا بالصبر
فبشر عباد الذین یستمعون القول و یتبعون احسنه - بشارت باد بر کسانی که همه قول ها را می شنوند و از بهترین ها تبعیت می کنند.
اگر ذهن ما قالب گیری شود در خواندن و شنیدن همه چیز اکراه داریم و اگر ذهنی پاک و آماده پذیرش حق داریم از خواندن هیچ چیز ترسی و اکراهی نداریم.
آقای ابوالحسن بنی صدر در اول انقلاب بحث خود سانسوری را مطرح کرد و می گفت بیشتر از رژیم های خفقان گر توسط خودمان خود سانسوری بر ذهن انسان حاکم میشود.
انسان ها در مسیر شناخت خویش و شناخت کشورشان به خاطر تشنه بودن برای کسب حقیقت دچار فریب و اشتباه میشوند چه میشود که بعضی بازگشت نموده و خودشان را نقد می کنند و بعضی بر اعتقادات ارث برده از فرهنگ خویش پا فشاری می کنند.
یکدندگی و تعصب بر افکار خویش و قوم خویش از قدیم الایام بوده است مگر اینکه ما فضا گشایی کنیم و آماده پذیرش حق باشیم .
من فکر می کنم آزاده بودن سخت است و ما برای راحتی خویش از مسئولیت هایمان گریز ازآزادی داریم.
://.https://www.aparat.com/karim_rastegar
اقبال لاهوری شاعر و فیلسوف زبان پارسی میگوید:
زنقص تشنه لبی دان به عقل خویش مناز ـــــــ دلت فریب گر زجلوه سراب نخورد
انسان باید با سبک زندگی صحیح همیشه زنده دلی و آمادگی فراگیری دانش و تعقل و تفکر صحیح را در خویش حفظ کند.
نقد خویش مقدم است بر نقد دیگران
راز اینکه مهندس بازرگان و ابوالحسن بنی صدر و آیت الله منتظری و......موفق شدند در صراط مستقیم بمانند.
آنها قبول دارند در سیر حرکت خویش اشتباهات و زیاده روی هایی داشتند ولی توبه و بازگشت داشتند.
دکتر علی شریعتی میگوید :
تقیه در اسلام برای حفظ ایمان است نه برای حفظ مومن!!!!
افرادی بودند که مبارزه با رژیم شاه نداشتند و می گفتند باید تقیه کرد. ساواک بی رحم است.
دکتر شریعتی می گفت برای حفظ خویش نباید سازش کرد و کوتاه آمد باید جریان مبارزه با باطل برقرار باشد.
امروز مهندس حسین موسوی و مهدی کروبی خوب عمل کردند .ضمن اعتراض و نقد از شتابزدگی پرهیز نمودند.