مثَلهای قرآن در قالب تشبیه تمثیلی یا استعارة تمثیلی به بیان موضوعات انتزاعی و غیر ملموس با هدف ملموس و قابل درک کردن آنها برای همة مردم و تأثیرگذاری هر چه بیشتر تمثیلات به قصد تربیت و پند آموزی میپردازد. در مواردی که مَثَل در قالب استعاره به کار رفته، هدف، واداشتن مخاطب به تفکر و تجزیه و تحلیل کردن مفهوم مورد نظر آیه بوده است.
1- ایمان و کفر
(أَوَ مَن کَانَ مَیْتًا فَأَحْیَیْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَن مَّثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ لَیْسَ بِخَارِجٍ مِّنْهَا کَذَلِکَ زُیِّنَ لِلْکَافِرِینَ مَا کَانُواْ یَعْمَلُون) (انعام/122)
«آیا کسى که مرده [دل] بود و زندهاش گردانیدیم و براى او نورى پدید آوردیم تا در پرتو آن در میان مردم راه برود، چون کسى است که گویى گرفتار در تاریکیهاست و از آن بیرون آمدنى نیست!؟ این گونه براى کافران آنچه انجام مىدادند زینت داده شده است.»
2- روگردانی از دنیا و مغرور نشدن به آن
(إِنَّمَا مَثَلُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا کَمَاء أَنزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاء فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الأَرْضِ مِمَّا یَأْکُلُ النَّاسُ وَالأَنْعَامُ حَتَّىَ إِذَا أَخَذَتِ الأَرْضُ زُخْرُفَهَا وَازَّیَّنَتْ وَظَنَّ أَهْلُهَا أَنَّهُمْ قَادِرُونَ عَلَیْهَآ أَتَاهَا أَمْرُنَا لَیْلاً أَوْ نَهَارًا فَجَعَلْنَاهَا حَصِیدًا کَأَن لَّمْ تَغْنَ بِالأَمْسِ کَذَلِکَ نُفَصِّلُ الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُون) (یونس/24)
«در حقیقت مَثَل زندگى دنیا بسان آبى است که آن را از آسمان فرو ریختیم، پس گیاه زمین از آنچه مردم و دامها مىخورند با آن درآمیخت تا آنگاه که زمین پیرایة خود را برگرفت و آراسته گردید و اهل آن پنداشتند که آنان بر آن قدرت دارند، شبى یا روزى فرمان [ویرانى] ما آمد و آن را چنان درویده کردیم که گویى دیروز وجود نداشته است. این گونه نشانهها[ى خود] را براى مردمى که اندیشه مىکنند به روشنى بیان مىکنیم.»
این تمثیل از زندگی و پوچی دنیا و تغییر شرایط آن سخن میگوید تا از ورای آن به انسان گوشزد کند که وی برای این دنیا آفریده نشده است، بلکه برای دنیایی برتر و متعالیتر که همه چیز در آن قرار و ثبات دارد آفریده شده است. در کنار زیبایی و جلوة این دنیا، زمانی که انسان غرق در شادمانی و غرور به داشتههای خود است، زمانی که آفریدگارِ این زیباییها را فراموش میکند و تنها به رنگ و لعاب زندگی دنیوی دل خوش است، ناگهان تقدیر الهی بر نابودی هر آنچه هست قرار میگیرد و تمام آن جلوههای زیبا در اندک زمانی از میان میرود و چیزی جز خاکستر باقی نمیماند، انگار که اصلاً وجود نداشته است.
3-شرک
(مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهاوْلِیَاء کَمَثَلِ الْعَنکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتًا وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنکَبُوتِ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُون)(عنکبوت/41)
«داستان کسانى که غیر از خدا دوستانى اختیار کردهاند، همچون عنکبوت است که [با آب دهان خود] خانهاى براى خویش ساخته و در حقیقت اگر مىدانستند، سستترین خانه ها همان خانة عنکبوت است.»
شرک از جمله بیماریهای دوران جاهلیت بوده است که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله)در طول دوران تبلیغ خود به ویژه در مکه، به مبارزه با این آفت بزرگ پرداخت و مشرکان را به ایمان به خدا و ترک عبادت غیر از او دعوت کرد. قرآن نیز در این آیه شرک و خدایان دروغین مشرکان را به خانة عنکبوت که به اندک نسیم و یا قطرة بارانی ویران میشود تشبیه میکند. کفر و شرک نیز مانند این خانه سست و شکننده است و قابل اتکا نمیباشد.
4- حق و باطل
(أَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَسَالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَدًا رَّابِیًا وَمِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النَّارِ ابْتِغَاء حِلْیَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِّثْلُه کَذَلِکَ یَضْرِبُ اللّهالْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَاء وَأَمَّا مَا یَنفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الأَرْضِ کَذَلِکَ یَضْرِبُ اللّهُ الأَمْثَال) (رعد/17)
«همو که از آسمان آبى فرو فرستاد، پس رودخانههایى به اندازة گنجایش خودشان روان شدند و سیل کفى بلند روى خود برداشت و از آنچه براى به دست آوردن زینتى یا کالایى در آتش مىگدازند هم نظیر آن کفى بر مىآید خداوند حق و باطل را چنین مَثَل مىزند اما کف بیرون افتاده از میان مىرود، ولى آنچه به مردم سود مىرساند در زمین [باقى] مىماند، خداوند مَثَلها را چنین مىزند.»
نتیجة بارش باران بر کوه، و پایین آمدن آب از سطح آن، جمع شدن آب باران در رودهاست که بر اساس حجمی که دارند آب میگیرند و اگر این رودهای کوچک جمع شوند، به رودخانة بزرگی تبدیل میشوند و اگر این آبها بیشتر از حجم رودخانه باشند، بیرون میریزند و تبدیل به سیلهای مخرب میگردند. آب در مسیر خود از موانع متعددی میگذرد و کف بر لب میآورد و گاهی کفها در یک مکان، بی حرکت میمانند، ولی آب همواره در حال حرکت است. حق مانند آب است و باطل مانند کف. همان طور که کف چیز مفیدی نیست و زود هم از بین میرود انگار که اصلاً نبوده است، باطل هم زود از میان میرود و چیز توخالی و پوچی است، ولی حق و حقیقت همیشه ماندنی و نافع است. مانند آب یا آن فلز که ماندنی و در جریان است و آن است که برای انسان فایده دارد.