بعداز مطالعه تاریخ ایران به این نتیجه رسیدم که سال 1320شمسی زمانی که ولیعهد رضاخان به کرسی نشست محمدرضا هنوز بی تجربه و بی خواست های وسیع ( کیش شخصیت ) بود. بهترین زمان برای حرکت های ملی و کادر سازی بزرگان و پخته های سیاسی بود.
بدیهی است که هر کشوری نیاز به کارشناسان اقتصادی - سیاسی -فرهنگی - ارتباطات - میران ارشد - و کادرهای فنی مهندسی دارد. تشکیل احزاب ملی ضروری بود.
دکتر محمد مصدق شرایط را درک کرده بود و نهضت ملی کردن نفت را رهبری کرد . و موفق هم شد ولی با کودتای امپریالیستی سرنگون شد .
حزب توده تلاش کرد شرایط را درک کندو تبلیغات گسترده کرد ولی بخاطر فکر وابسته به ایدئولوژی استالینی شوروی موفق نشد.
افرادی هم کشور را محتاج به آموزش و پرورش قوی دانستند .شاه هم در 1340شمسی با تشکیل سپاه دانش و سپاه بهداشت و سپاه ترویج آبادانی اقدام مثبتی داشت.
علما بیشتر نگران دین مردم بودند . آیت الله بروجردی حاضر بود با همکاری شاه مردم را از گرایشات مارکسیستی و گرایشات لیبرالی دور کند .
علامه کرباسچیان با مهندس رضا روزبه زنجانی و کمک بازاریان مدرسه علوی را تاسیس کند . تا هم کارشناس روز تربیت کنند هم دارای اعتقادات دینی باشند.
بهائیت هم که از زمان قاجار درصحنه حضور داشت تبلیغ دین با گرایشات نو -برجسته کردن آزادی دین -نقش زنان - زمینی کردن دین آسمانی -و......عمل میکرد.
انجمن ضد بهائیت هم طی یک سازماندهی مخفی با گرایشات دین زمینی مخالفت داشت . شاه هم از این گروه ها به نفع سلطنت بهره برداری می کرد.
خلاصه این فرصت تاریخی با تشکیل ساواک و سازمان مخفی امنیتی و امپریالیستی ضعیف شد .
بقیه علما دو دسته شدند عده ای مثل علامه جزایری به دنبال دین عرفانی و غیر سیاسی رفتند و عده ای هم مثل آیت الله کاشانی و امام خمینی دنبال کسب قدرت سیاسی بودند.
شهید مطهری قبل از انقلاب به حکومت شاه گفته بود اگر شما فقط روزی یکساعت از رادیو و تلویزیون را به ما بدهید . کشور را نجات داده گلستان می کنیم.
اتفاقا انقلاب شد و ده ها شبکه تلویزیونی را بدست آوردند ولی نتوانستند نیازهای اساسی کشور را مدیریت کنند؟
فرصت های تاریخی تمام میشوند غافل نباشیم.