قرآن می خواهد ازطریق تشبیه رفتار آدم ها یا تشبیه یک مفهوم یا تفکر انتزاعی به رخدادهای طبیعی تاریخی یا داستانی در قاب تصاویر زیبا به تاثیرگذاری بر مخاطب بپردازد.
5- توصیف اعمال کافران
(مَّثَلُ الَّذِینَ کَفَرُواْ بِرَبِّهِمْ أَعْمَالُهُمْ کَرَمَادٍ اشْتَدَّتْ بِهالرِّیحُ فِی یَوْمٍ عَاصِفٍ لاَّ یَقْدِرُونَ مِمَّا کَسَبُواْ عَلَى شَیْءٍ ذَلِکَ هُوَ الضَّلاَلُ الْبَعِید) (ابراهیم/18)
«مَثَل کسانى که به پروردگار خود کافر شدند، کردارهایشان به خاکسترى مىماند که بادى تند در روزى طوفانى بر آن بوزد، از آنچه به دست آوردهاند هیچ [بهرهاى] نمىتوانند برد. این است همان گمراهى دور و درا.ز»
حقیقت اعمال کافران مانند خاکستر است؛ همان طور که خاکستر دوام و ثباتی ندارد و با باد از میان میرود، اعمال کافران نیز چون بر پایة ایمان و اعتقاد به خداوند نیست و از اصل نادرست و باطل است، لذا زود از میان میرود و دوامی ندارد و اثر و نتیجهای نیز از آن نمیگیرند.
6- توحید
(فلاَ تَضْرِبُواْ لِلّه الأَمْثَالَ إِنَّ اللّهَ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُون*ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً عَبْدًا مَّمْلُوکًا لاَّ یَقْدِرُ عَلَى شَیْءٍ وَمَن رَّزَقْنَاهُ مِنَّا رِزْقًا حَسَنًا فَهُوَ یُنفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَجَهْرًا هَلْ یَسْتَوُونَ الْحَمْدُ لِلّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ*وَضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً رَّجُلَیْنِ أَحَدُهُمَا أَبْکَمُ لاَ یَقْدِرُ عَلَىَ شَیْءٍ وَ هُوَ کَلٌّ عَلَى مَوْلاه ایْنَمَا یُوَجِّهه لاَ یَأْتِ بِخَیْرٍ هَلْ یَسْتَوِی هُوَ وَمَن یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَهُوَ عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیم) (نحل/76-74)
«پس براى خدا مَثَل نزنید که خدا مىداند و شما نمىدانید. خدا مَثَلی مىزند؛ بندهاى است زرخرید که هیچ کارى از او برنمىآید. آیا [او] با کسى که به وى از جانب خود روزى نیکو دادهایم و او از آن در نهان و آشکار انفاق مىکند یکسان است!؟ سپاس خداى راست. [نه] بلکه بیشترشان نمىدانند. و خدا مَثَلى [دیگر] مىزند؛ دو مردند که یکى از آنها لال است و هیچ کارى از او برنمىآید و او سربار خداوندگارش مىباشد، هر جا که او را مىفرستد خیرى به همراه نمىآورد، آیا او با کسى که به عدالت فرمان مىدهد و خود بر راه راست است، یکسان است!؟»
مخاطب این مَثَل مشرکان هستند، کسانی که برای خداوند متعال شریک قرار میدهند و غیر از او را میپرستند و به زشتی و نادرستی کار خود واقف نیستند. خداوند این افراد را مورد خطاب و توبیخ قرار میدهد و حقیقت وحدانیت خود را بیان میکند. اینکه برای خدا هیچ مثالی نیست و هیچ کس و هیچ چیز شایستگی این را ندارد که با خداوند برابری کند و مورد پرستش قرار گیرد. همان طور که انسان ضعیفی که بندة دیگران است و چیزی از خود ندارد، با مالک مقتدری که میتواند از مال خود به دیگران ببخشد و مرد کر و لال و احمق با انسان نیرومندی که دارای قدرت تکلم است و میتواند اقامه کنندة نیکی در جامعه و بازدارنده از بدی باشد، قابل قیاس و یکسان نمیباشد.
7- کفران نعمت
(وَضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً قَرْیَةً کَانَتْ آمِنَةً مُّطْمَئِنَّةً یَأْتِیهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِّن کُلِّ مَکَانٍ فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللّهِ فَأَذَاقَهَا اللّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ بِمَا کَانُواْ یَصْنَعُون) (نحل/112)
«خدا شهرى را مَثَل زده است که امن و امان بود [و] روزیش از هر سو فراوان مىرسید، پس [ساکنانش] نعمتهاى خدا را ناسپاسى کردند و خدا هم به سزاى آنچه انجام مىدادند، طعم گرسنگى و هراس را به [مردم] آن چشانید.»
احساس امنیت و اطمینان از اهداف مهم هر انسانی است که برای رسیدن به آن تمام تلاش خود را میکند و اگر این امنیت با رزق وسیع نیز همراه شود، برای انسان خوشبختی و سعادت به همراه میآورد. در این آیه خداوند متعال برای بندگانش مثال دهکدهای را میزند که وسایل رفاه وآسایش ساکنان آن از هر جهت مهیاست، ولیکن به جای شکر نعمتی که خداوند به آنها بخشیده، کفران نعمت میکنند و در نتیجه پروردگار قادر، آنچه به آنها بخشیده باز پس میگیرد و آنها را از حالت رفاه و آرامش به حالت بدبختی و نیازمندی میاندازد. این مَثَل برای توجیه و هدایت نوع بشر که پیوسته چشم بر روی نعمتهای الهی میبندد و تنها کمبودهایی که خود مسبب آنهاست را در نظر میآورد، زده شده است. خداوند با قدرت بیپایانش اگر بخواهد، میتواند تمام نعمتها را از انسان بگیرد و طعم حقیقی بدبختی را به انسان بچشاند.